به گزارش سرویس تاریخ مشرق؛ این روزها بازار پرداختن به کودتای انگلیسی- آمریکایی 28 مرداد 1332 داغ است. هر کدام از رسانهها به نحوی به مسائل حواشی این ماجرای تاریخی میپردازند. پیدا کردن سوژه و موضوعی که تکراری نباشد تا حدی سخت شده است. لذا بر آن شدیم تا به بخشی از موضوع ملی شدن صعت نفت بپردازیم که کمتر کسی وارد این حوزه شده و آن بررسی نقش جریانهای مذهبی در ملی شدن صنعت نفت است.پای صحبتهای رجال شناس دوره معاصر؛ قاسم تبریزی نشستیم و با وی هم کلام شدیم. متن زیر تنها بخشی از این گفتگوی چند ساعته است. باشد که مقبول مخاطبین و محققین قرار گیرد.
* اکثر مواقع که صحبت از ملی شدن صنعت نفت میشود؛ تنها شخصیت دینی که نامی از او برده میشود آیتالله کاشانی است. آیا غیر از ایشان افراد دیگری هم داشتیم که به عنوان شخصیت دینی و در ملی شدن صنعت نفت نقش داشته باشند؟
یکی از مشکلات ما در تاریخ معاصر، از طرف خود جریانات اسلامی است که آن عدم ورود کامل به بحث و پردازش ابعاد و ویژگیهای یک نهضت یا هر حرکتی است. به هر حال از طرف مخالفین و معارضین به عمد برخی از مسائل مطرح نمیشود. پس در این گونه موارد ما قاصر هستیم و آنها که به عمد بعضی از موارد را انکار میکنند و نادیده میگیرند، مسلماً مقصر هستند. مثلا در جریان مشروطه تنها سه نفر مطرح میشوند. آیت الله سیدعبدالله بهبهانی، آیت الله سیدمحمد طباطبایی به عنوان رهبران روحانی مشروطه و یکی هم مدافع مشروطه مشروعه آیت الله شیخفضلالله نوری است. انگار که بقیه افراد از قشر روشنفکران، انجمنهای مخفی و به اصطلاح مدافعین مشروطه از منورالفکرها هستند. در صورتی که وقتی به جریانات حول و اطراف آیت الله شیخ فضلالله نوری را نگاه میکنید حدود هفده الی هیجده مرجع و مجتهد نزدیک به مرجعیت در سراسر مملکت هستند که مدافع مشروطه مشروعه هستند و بسیاری از آنها ترور و یا تبعید و منزوی میشوند. اما در ذهنها تنها نام آیت الله شیخفضلالله نوری مطرح است که او را هم طرفدار استبداد میدانند که مقابل و سد راه مشروطه است!!
در جریان ملی شدن صنعت نفت هم همین مشکل را ما داریم. اتفاقا در انقلاب اسلامی هم ما متاسفانه همین مشکل را داریم. چون ما نسل حاضر هستیم و خودمان شاهدیم جریانات، متوجه این موضوعات نیستیم. سی یا پنجاه سال آینده این مشکل را پیدا میکنیم که تنها یک امام خمینی مدافع انقلاب اسلامی بود و یک فردی به نام آقای شریعتمداری هم معارض انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بود. در صورتی که سراسر ایران مراجع و علما مدافع انقلاب اسلامی بودند. این کار از طرف ما غفلت و از طرف معارضین ما عمد برای نادید گرفتن و انکار حضور علما و مراجع و فقها در عرصهی سیاست و نهضت است.
آغاز جریان نهضت ملی شدن نفت در سال 1327 است، چون آن روزها به پایان شصت ساله قرارداد دارسی رسیده بودیم. اگر چه در دوره پهلوی اول، سید حسن تقیزاده یک قرارداد شصت ساله دوم را امضا میکند که اگر ادامه پیدا میکرد تا سال 1372 شمسی طول میکشید. اما به دلیل دیکتاتوری و وابستگی رضاخان به انگلیس و همچنین فراماسونر بودن تقیزاده که از مدافعان سیاست انگلیس بود؛ دهه بیست موقعیتی میشود که علیه آن جو جامعه یک حالت بیداری، هوشیاری و مبارزه را شروع میکند. بین سالهای 1327 تا 1330 شمسی دوران نهضت ملی شدن نفت است. مدافعین این کار دو جریان ناسیونالیستی یا ملیگرایی و مسلمانان به رهبری آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی هستند. در مقابل دربار، حزب توده، جریان وابسته به انگلیس مثل حزب عدالت به رهبری علی دشتی، حزب اراده ملی به رهبری سید ضیاءالدین و حزب سومکا به رهبری منشی زاده مخالف ملی شدن صنعت نفت هستند.
چون در اینجا موضوع بحث ما نیروهای مذهبی است بیشتر در مورد آنها صحبت خواهیم کرد. اولین دلیل مبارزه نیروهای مذهبی رفع سلطه اجنبی بر جامعه اسلامی است. چون طبق فرامین قرآن و احکام دینی اجنبی حق تسلط بر مسلمین و جامعه اسلامی را ندارد. یا به تعبیر روشنتر تسلط اجنبی بر جامعه اسلامی حرام است و بر همگان خاصه مراجع و علما واجب است که این سلطه و تسلط را نفی کنند و از بین ببرند و برای از میان بردن آن فتوای جهاد بدهند.
* این تاثیرگذاری نیروهای مذهبی، از قبل این ماجرا شروع شده یا نه؟
ببینید در موازین اسلامی داریم که اجنبی نباید بر مسلمین تسلط داشته باشند. در ماجرا قرارداد رویتر و تحریم تنباکو همین مسئله را داریم، در مشروطه هم همین گونه است، در مورد قرارداد 1919 هم همین است و... .
در مسئله نفت هم یکی از مصادیق اجنبی و تسلط اجنبی مسئله تسلط انگلیس بر نفت بود. فروپاشی استبداد رضاخان باعث تجدید قوای نیروهای مذهبی و سامان گرفتن حوزههای علمیه، فعال شدن مرجعیت، فعال شدن نیروهای مذهبی، وعاظ و ائمه جماعات جو جامعه را دوباره به طرف دین احیا کرد و در عرصهی سیاست شخصیت برجستهای چون حضرت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به میدان آمد.
در این مقطع سه جریان مذهبی را میتوانیم مطرح کنیم. اولین جریان مرجعیت و حوزههای علیمه است. دوم؛ وعاظ و روحانیون و ائمه جماعات هستند. سوم؛ جریانات، شخصیتها، احزاب و گروههای مذهبی است.
اولین گروه مذهبی «جمعیت اسلامی است» که با رهبری شهید حجت الاسلام نواب صفوی و عدهای از شخصیتهای مذهبی مانند سیدجعفر امامی، سیدحسین امامی، سیدحسن امیرحسینی و ... تاسیس میشود. این قبل از تاسیس و شروع به کار گروه فدائیان اسلام است. که تقریبا در سال 1322 این کار صورت میگیرد.
گروه دیگر «جمعیت روحانیون» است که اینها داعیه دار مبارزه با مفاسد هستند. شیخ قاسم اسلامی و مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی، حجت الاسلام مهدی سراج انصاری و... مسئولیت آن را بر عهده دارند. اینها هم علیه مفاسد، فجایع، الحاد و شخص کسروی شروع به کار میکنند. گروه سوم هم فدائیان اسلام است که در سال 1324 تاسیس میشود. آنها با مبارزهای که علیه اندیشه و تشکیلات ضد اسلامی کسروی شروع کردند و منجر به قتل کسروی شد(البته پس از 3 جلسه مناظره و اتمام حجت)، اعلام موجودیت کردند.
گروه بعدی اتحادیه مسلمین است که در سال 1325 به رهبری حجتالاسلام شیخمهدی سراج انصاری کلیبری تاسیس میشود. وی از روحانیون مبارز، اهل قلم و بیان است که در دوره تسلط رضاخان در عراق است و در سال 1320 به ایران میآید و اتحادیه مسلمین را تاسیس میکند. عمدتاً نگاه او به جهان اسلام است و نشریهای هم به نام «مسلمین» منتشر میکنند که تا سال 32 هم ادامه داشت اما با کودتا تعطیل شد. از اعضای این گروه میتوان به آیتالله سید محمود طالقانی، سیدغلامرضا سعیدی، دکتر عبدالحسین کافی ( او پزشک بود و کتابی هم علیه کمونیست و ماتریالیست نوشته بود).
در این دوره دو نشریه «پرچم اسلام» و «آئین اسلام» هم منتشر میشد که در دفاع از اسلام و مرجعیت بود. این دو نشریه از مجله «مسلمین» و «روزنامه نبرد ملت» که توسط فدائیان اسلام منتشر میشد هم جلوتر بودند.
*در آن دوره این نشریات مخاطب هم داشت؟
هم نشریات در کل ایران هم مخاطب داشتند و هم محتوا. البته در این مقطع «انجمن تبلیغات اسلامی» هم فعالیت داشت که چون وارد نهضت ملی شدن صنعت نفت نشد نام آن را نبردم. این انجمن نشریه «نور دانش» را منتشر میکرد که در سراسر جهان به خصوص اندونزی، تونس و... به زبانهای مختلف منتشر میشد.
گروه بعدی، «مجمع مسلمانان مجاهد» است که توسط شهید نوابصفوی و شمس قناتآبادی تاسیس شد و دو روزنامه منتشر میکرد. این جمعیت هم فعالیتهای گستردهای داشت اگر چه سال 32 به انحراف رفت. این مجمع در مقطع نهضت نفت نقش برجسته دارد. شمس قناتآبادی آدم شجاع، پرکار، ناطق و گستاخی بود. البته بعداً متاسفانه به انحراف رفت. حتی میتوان گفت یکی از بازوهای آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی این مجمع مسلمانان مجاهد بودند. روزنامه و نشریات این مجمع در سطح مملکت موثر بود. خصوصاً که قناتآبادی نماینده مجلس شورای ملی شد و در آنجا هم از مدافعین نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و با جبهه ملی همکاری نزدیک داشت و عضو جبهه ملی بود.
گروه بعدی، حزب خلق به رهبری کرباسچیان بود که در سال 1330 تاسیس شد و در حقیقت دوران دکتر مصدق شکل گرفت.
جبهه ملی که در سال 1328 تاسیس شد؛ فدائیان اسلام، مجمع مسلمانان مجاهد، اتحادیه مسلمین و شخص آیتالله کاشانی به عنوان رهبر و چهره برجسته سیاسی ایران که در کشورهای اسلامی جایگاه بالایی دارد با آنها متحد میشوند.
* مقداری در مورد شخصیت آیت الله کاشانی برایمان توضیح بفرمایید.
آیتالله کاشانی یکی از علمای بزرگ ایران است. پدرش آیتالله سیدمصطفی کاشانی از مراجع تقلید بود. ایشان در نوجوانی به همراه پدر به حج میرود و از آنجا برای درس خواندن به نجف میروند. در کلاس درس مراجعی همچون مرحوم میرزا حسن خلیل تهرانی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی شرکت میکند و به اجتهاد میرسد. در زمان مشروطیت در دفتر آیتالله آخوند خراسانی فعالیت میکرد. بعد از اشغال عراق توسط انگلیسیها، مرحوم آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی، یکی از مراجع تقلید حکم جهاد میدهد. حکم جهاد که صادر میشود، بر همه افراد واجب است که در جبهه حاضر شوند که البته همه مراجع هم وارد میشوند مانند آیتالله سیدمصطفی کاشانی، آیتالله میرزا مهدی خالصی یکی از فرزندان آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی؛ فرزند سیدابوالحسن اصفهانی و ... . حتی شخصیتهایی مثل آیتالله عظما سیدمحمدتقی خوانساری که توسط انگلیسیها دستگیر و تبعید میشود. چهار سال در زندان انگلیسیها در هندوستان بین آدمخواران زندگی میکرد. آیتالله شیخ محمد خالصیزاده، مرحوم علامه محمدحسین کاشفالغطاء، آیتالله سیداسماعیل یزدی، سیدعلی تبریزی، آیتالله زاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی، آیتالله میرزامحمدرضا شیرازی، آیتالله شیخ شریعه اصفهانی، مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین نائینی، آیتالله محمدعلی نخجوانی، آیتالله سیدمحسن حکیم که از مراجع هستند و... همه در جبهه جنگ علیه انگلیس حضور پیدا میکنند.
در این جنگ پدر آیت الله کاشانی مجروح میشوند. از طرفی هم انگلیسیها پیروز این میدان میشوند. عدهای به ایران و عدهای به هندوستان و جاهای دیگر تبعید میشوند. آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی هم در بهمن سال 1299 از مرز فرار میکند و به ایران میآید و در بین عشایر قشقایی مشغول به زندگی میشوند که این دوران مصادف است با کودتای رضاخان.
قبل از ورود ایشان به ایران، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی نامهای به علمای ایران و به خصوص تهران مینویسد و در آنجا متذکر میشود که قدر آیتالله سیدابوالقاسم مجتهد کاشانی نجفی را بدانید و از او حمایت کنید. آقای کاشانی را به عنوان یک چهره برجسته معرفی میکند. در تهران مشغول درس و بحث میشوند و در انتخابات مجلس موسسان سال 1304، نفر پنجم میشوند. اما هنوز متنی از صحبتهای ایشان در این مقطع را پیدا نکردهام و نمیدانیم مواضع ایشان در مورد تغییر سلطنت چه بوده است. از آن به بعد منزوی میشوند و چون مجتهد جامعالشرایط بودند مشغول به تدریس فقه و اصول میشوند و به امام جماعتی میپردازند. به هر صورت این روند تا سال 1320 ادامه دارد تا اینکه ایشان وارد مبارزه علیه انگلیس میشوند و توسط انگلیس تحت تعقیب قرار میگیرند. بعد از بازداشت، ابتدا به زندان انگلیسیها در اراک تبعید میشوند و مدتی هم آنجا هستند. در همین مقطع دولت شوروی عنوان میکند که آیت الله کاشانی، ضد کمونیست است و ما باید از او بازجویی کنیم. به همین دلیل از اراک به رشت منتقل میشود. مدتی در زندان شوروی حضور دارد و بعد از آن مجددا تحویل انگلیسیها میشود و به زندان کرمانشاه که آن هم از زندانهای مربوط به انگلیس بود منتقل میگردد.
بعد از آزادی مجددا به تهران برمیگردند و علیه انگلیس دوباره مبارزه را شروع میکند. دولت احمد قوام السلطنه که روی کار میآید ایشان را دستگیر میکند و به قزوین تبعیدش میکند. بعد از یک سال از زندان آزاد میشوند و دوباره مبارزه را این بار علیه جریان صهیونیسم و اسرائیل، دفاع از فلسطین و زمزمه دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت در سال 1327 شروع میکنند.
در این مقطع ایشان فعالیت زیادی دارند و حتی دو میتینگ بزرگ در مسجد سلطانی ـ شاه سابق ـ تشکیل میدهد که فدائیان اسلام و اتحادیه مسلمین و تمام جریانات اسلامی به دفاع از فلسطین برمیخیزند. حتی شش هزار نفر اسمنویسی میکنند تا به فلسطین بروند و علیه صهیونیسم وارد مبارزه بشوند اما دولت ساعد مراغهای اجازه این کار را نمیدهد.
در 1327 شاه توسط فردی به نام فخرایی ترور میشود که بلافاصله او نیز توسط فرد دیگری کشته میشود. فردی که فخرایی را کشت هم توسط فرد دیگری کشته میشود. اینها جزو ابهامات تاریخ است. ابهام بزرگتر این است که دولت مدعی شد از جیب فخرایی دو کارت خبرنگاری درآوردند که یکی مربوط به حزب توده است و دیگری مربوط به روزنامه آیین اسلام است. به همین دلیل روزنامه آیین اسلام که مدافع آیت الله کاشانی بود توقیف و آیتالله کاشانی دستگیر و بلافاصله به زندان فلکالافلاک خرمآباد تبعید میشوند.
در آنجا به دلیل نفوذ آیت الله حاج روحالله کمالوند، نامههای آیت الله کاشانی به بیرون درز پیدا میکند. به همین دلیل بلافاصله ایشان را به لبنان تبعید میکنند. در این فاصله مجلس موسسان تاسیس میشود که احتمال دلیل یکی از تبعیدهای ایشان تاسیس مجلس موسسان است چون در این مجلس است که اختیارات شاه را بالا میبرند.
آیت الله کاشانی از لبنان بیانیهای محکم صادر میکند و به شاه خطاب میکند که روی سر نیزه نمیشود نشست و اختیارات شاه را زیاد نکنید، این کار دستبرد به قانون اساسی و خیانت است.
البته در این مورد سه نفر اعلامیه میدهند. یکی آیتالله کاشانی است که متن بیانیه خیلی مهم است. اعلامیه دوم توسط احمد قوام که آن روزها در فرانسه حضور داشت صادر میشود که قابل توجه است. اعلامیه سوم هم توسط هفت تن از علما و مدرسین قم امام خمینی، آیتالله روحالله کمالوند، آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی و... خطاب به آیتالله العظمی سید حسین بروجردی نوشته میشود که گویا به قانون اساسی دستبرد زده شده است و این خیانت به مملکت است، تکلیف مرجعیت و تکلیف ما چیست؟ آیتالله بروجردی هم در جواب مینویسند که من موضوع را به مقامات حکومتی اطلاع دادم تا هیچگونه دستبردی در مسائل اسلامی زده نشود، آقایان به وظیفه خودشان عمل کنند.
به هر صورت جریان نهضت ملی شدن نفت گسترش پیدا میکند. در این بین آیتالله کاشانی از لبنان بیانیههایی در رابطه با نهضت نفت میدهد و نهایتاً در 1329 به ایران برمیگردند و فعالیتهای ایشان گسترش پیدا میکند. مردم استقبال پرشوری از ایشان میکنند به طوری که جمعیت از فرودگاه تا پامنار حضور داشتهاند که حتی دکتر مصدق و دوستانش هم به استقبال رفته بودند. از این زمان به بعد آیت الله کاشانی علناً مبارزه را آغاز میکنند.
* کدامیک از علما وارد بحث ملی شدن صنعت نفت میشوند و از آن حمایت میکنند؟
در این زمینه اولین اعلامیه را آیتالله العظمی سیدمحمدتقی خوانساری صادر میکنند. ایشان در انقلاب عراق جزو رهبران بودند که توسط انگلیسیها به مدت 4 سال به طائفه آدمخواران هندوستان تبعید میشوند. بعدها وقتی به ایران میآیند یکی از نزدیکترین یاران آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی میشوند. افرادی مانند مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی تحت تاثیر شخصیت ایشان بودند. از نظر سیاسی آیت الله خوانساری قائل به اقامه نماز جمعه بود. بعد از فوت آشیخعبدالکریم حائری؛ ایشان به همراه آیتالله سید صدرالدین صدر و آیتالله سید محمد حجت به عنوان مراجع ثلاثه قم مطرح میشوند. بعد از اینکه آیتالله بروجردی به قم میآیند، ایشان مجددا جزو مراجع هستند اما مرجعیت و مدیریت تام با آیتالله بروجردی بود.
آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری در کنار آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی در تهران
مرجع دومی که به حمایت از ملی شدن نفت بیانیه صادر کردند آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی است. پدرشان آیتالله شیخ جعفر محلاتی از مراجع تقلید فارس بودند که بعد از مرحوم آقا سیدکاظم یزدی همه منتظر بوند که وی مرجع شود اما قبول نمیکردند، با این حال در منطقه فارس مرجعیت داشتند. در جنگ جهانی اول شش هزار نیرو جمع کرد تا علیه انگلیس و به دفاع از نهضت رئیسعلی دلواری و میرزا محمدحسن برازجانی بپردازد که در مسیر انگلیسیها جلوی راهش را گرفتند. آن موقع شیخبهاءالدین یک نوجوان ده ساله بود که با پدر به جنگ رفته بود. در مقطع ملی شدن صنعت نفت هم ایشان بیانیه میدهد و با این کار استان فارس کاملا وارد مبارزه میشوند. حتی در دوره نهضت امام خمینی، بعد از پانزده خرداد یکی از مراجعی که مبارزه کرد و دستگیر شد و به زندان رفت، همین آیتالله شیخبهاءالدین محلاتی است.
آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی
نفر بعدی؛ آیتالله حاجشیخ عباسعلی شاهرودی است که از فقها و مدرسین حوزه علمیه قم بودند. یکی دیگر از علما، آیتالله سیدمحمود روحانی قمی بود که ایشان از فقهای قم بودند و جایگاه مرجعیت داشت. ایشان پدر آیتالله سیدصادق روحانی است. نفر بعدی؛ آیتالله سیدحسن چهارسوقی از علمای بزرگ اصفهان است. آن موقع در اصفهان حوزه علمیه قوی بود و جایگاه داشت. دو سه تن از علمای اصفهان وارد قضیه شدند. یکی بیانیه آیتالله چهارسوقی بود. دیگری آیتالله سیدحسین خادمی بود که دوران انقلاب هم از علمای برجسته اصفهان بود. نفر سوم هم آیتالله شیخ مرتضی کاشانی اردکانی از علمای بزرگ اصفهان است که در کتاب مشاهیر اصفهان پیرامون اینها صحبت شده است.
نفر بعدی، آیتالله شیخباقر رسولی از علمای برجسته گیلان است که ایشان هم در مسئله نفت بیانیه میدهند. آیتالله سیدمصطفی سیدالعراقین، آیتالله شیخمهدی نجفی، آیتالله فقیه سبزواری است که فتوا میدهند. ایشان در شمار مراجع بودند و از مراجع تقلید مشهد میشوند و آیتالله سیدمحمدرضا کلباسی که از فلاسفه و فقهای بزرگ مشهد بودند بیانیه میدهند.
از مراجع دیگر آیتالله سید صدرالدین صدر پدر امام موسی صدر است. خانواده صدر از علمای جبلعامل لبنان هستند. پدر ایشان آیتالله سیداسماعیل صدر است. خود آقای صدرالدین جایگاه مرجعیت داشت که بعد از مرحوم آقا شیخعبدالکریم از مراجع ثلاثهای بود که به اصطلاح مدیریت حوزه را به عهده داشت. در دوران نهضت نفت، ایشان از فدائیان اسلام دفاع میکرد و یکی از کسانی که همیشه شهید نواب صفوی به دیدنش میرفت همین آقای سیدصدرالدین صدر است. وی عالم و فقیه بسیار برجستهای بود که بخشی از مراجع تقلید ما از شاگردان ایشان بودند.
آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر
*شخصیتهای دینی که به صورت میدانی وارد عرصه ملی شدن نهضت نفت شدند چه کسانی بودند؟
دراین روند افرادی جزو وعاظ و فعالان بودند. یکی حجتالاسلام فیروزیان است که هنوز هم در قید حیات هستند و در اصفهان زندگی میکنند. نفر بعدی، حجتالاسلام شیخعباسعلی اسلامی است که از علمای برجسته سبزوار است که اجدادش از ایل بختیاری هستند. او تحصیلات را بعد از مشروطه شروع کرد و در دوره رضاخان بیشتر به هندوستان میرفت و در آنجا با شگردهای استعمار انگلیس آشنا شد و راه مبارزه با آنها را فرا گرفت. در قضیه کشف حجاب علیه رضاخان بیانیه داد و جزوه منتشر کرد. در سال 1320 به تهران میآید و در برابر آن خیانتی که رضاخان انجام داد و مدارس اسلامی و حوزههای علمیه را تعطیل کرد و تضعیف کرد و اوضاع سیستم آموزشی ایران را استعماری کرد؛ آیت الله اسلامی مدارس اسلامی را تاسیس میکند. اولین مدرسه اسلامی را در منزلش راه اندازی میکند. دو اتاق اجاره کرده بود، یکی از اتاقها را مدرسه میکند و خانوادهاش در اتاق دیگر زندگی میکنند. بعد که از این مدرسه استقبال میشود، خانواده را روزها به آشپزخانه منزل میفرستاد و دو اتاق را کلاس برگزار میکرد. مدتی که گذشت کسبه بازار متوجه موضوع شدند و کمک کردند خانهای برای ایشان خریدند. اما آن خانه را هم مجددا مدرسه کرد و خانواده در همان آشپزخانه زندگی میکرد. به هر صورت آیت الله اسلامی توانست تا سال 1345 بیش از 160 مدرسه در ایران تاسیس کند که نام آنها جعفری و یا اسلامی بود.
شخصیت دیگر از روحانیون که در نهضت فعال بود، حجتالاسلام سیدمرتضی مستجابی است که او از خاندان صدر است و با امام موسی صدر خویشاوند است و الان هم در قید حیات هستند. وی در جریان تظاهرات صف اول و جلوی مردم قرآن دست میگرفت و حرکت میکرد که اگر حملهای انجام شد او ابتدا کشته شود. در سخنرانیها و دفاعیات از آقای کاشانی کم نظیر بود. در دوره نهضت امام هم جزو روحانیون فعال بود. با آیتالله العظمی خوانساری خیلی نزدیک بود و به همین دلیل به آقای کاشانی نزدیک شد. در قیام سی تیر 1331 آقای مستجابی از کسانی بود که کفن میپوشد و در تظاهرات شرکت میکند.
حجتالاسلام سیدمرتضی مستجابی
یکی دیگر از کسانی که در نهضت نفت فعال بود آقای حسینعلی راشد بودند. پدرش مرحوم ملا عباس تربتی از خواص و زهاد بود که در جریان کشف حجاب در مشهد دستگیر میشود و خود آقای راشد هم در اصفهان بازداشت میشود. وی در جریان ملی شدن صنعت نفت فعالیتش را گسترش میدهد، به خصوص اینکه در رادیو هم سخنرانی میکردند. در انتخابات مجلس شورای ملی کاندیدا میشوند و رای هم میآرودند. در مجلس جریانات معارض علیه او حرفهای تندی میزنند و اسائه ادب میکنند تا جایی که احساس میکند به جایگاه روحانیت لطمه میخورد، لذا از نمایندگی استعفا میدهد.
نفر بعدی، شیخ محمود حلبی است. او در آن مقطع از وعاظ بسیار فعال مشهد بود. سه چهره در مشهد حضور داشتند که در مبارزات ضد دربار، علیه انگلستان و ضدکمونیست فعال بودند. آقایان حلبی، استاد محمدتقی شریعتی که کانون نشر حقایق اسلامی را راه اندازی کردند و نفر سوم آقای عابدزاده بود.
استاد محمدتقی شریعتی
آقای حلبی از طرف آیت الله کاشانی ماموریت پیدا میکرد تا به شهرستانها رفته و در مورد نفت سخنرانی کند. هر جا هم که صحبت میکرد علیه انگلیس و به دفاع از ملی شدن صنعت نفت بود. سفر تبریز ایشان بسیار مهم بود.
نفر بعدی هم شمس قناتآبادی بود که به او اشاره کردیم. نفر بعدی هم سیدمحمد کاشانی پسر بزرگ آیت الله کاشانی بود که متاسفانه از طرف جبهه ملی اتهامات ناروایی به او زده شد و به دلیل فرزند آیت الله کاشانی بودند مورد عداوت و کینه قرار گرفت.
از علمایی که در این عرصه فعالیت میکردند در تبریز سه چهره برجسته داشتیم. یکی آیتالله سیدحسن انگجی که فرزند آیتالله سیدابوالحسن انگجی (از مراجع تقلید) است. ایشان در تبریز مرجعیت داشت و در قضیه مشروطه از فعالان بود که از طرف علمای نجف؛ یکی از پنج مجتهد ناظر بر قانون اساسی قرار بود باشد. دوره رضاخان هم با او مبارزه کرد و با فرزندانش به کردستان تبعید شد. بعد از گذراندن دوره تبعید به قم رفت، منتهی از قم دوباره به مشهد تبعید شدند و نهایتاً به تبریز برمی گردند. آیتالله سید حسن انگجی در تبریز از مدافعین محکم نهضت ملی شدن نفت بود که هم با آقای کاشانی ارتباط داشت و هم با دکتر مصدق.
نفر دوم سیدمحمدعلی انگجی، برادر همین آیت الله سیدحسن انگجی است که از علمای برجسته و بزرگ تبریز بود و نقش زیادی در نهضت ملی شدن صنعت نفت داشت. وقتی اینها فعالیت میکنند عادی است که جامعه هم به دنبال اینها میرفت.
آیتالله سیدابوالحسن انگجی
نفر بعدی هم آیتالله سیدابرهیم میلانی هست. البته نقش او را در نهضت نفت مورد نظر ماست چون بعدها وی به راه دیگری رفت. او در جریانات نفت نقش برجستهای داشت که بعد از کودتا دستگیر میشود و به زندان میرود. وی برادرزاده آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی است.
* لیدر این جریان و افراد چه کسی بود؟
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، چون ایشان مجتهد جامعالشرایط است. مطلب دیگر اینکه وقتی مراجع بزرگی مانند آیتالله خوانساری به میدان میآیند بر دیگران حجت میشود که وارد عرصه شوند. چون وقتی مرجع تقیل فتوا بدهد بر همگان واجب است که وارد میدان شوند. آیتالله خوانساری در مورد نفت و در مسئله انتخابات فتوا دادند. مثلا وقتی آیتالله انگجی وارد نهضت میشود، بخشی از مردم تبریز و آذربایجان همراه ایشان میآیند. وقتی که مجموعه میشود حجت بر جامعه تمام میشود.
برادران واحدی؛ حجتالاسلام سیدمحمد واحدی و حجتالاسلام سیدعبدالحسن واحدی از فدائیان اسلام که هر دو آنها از سخنرانان برجسته و انقلابی بودند. نام آنها بیشتر در مورد فدائیان اسلام مطرح شده و کمتر به حضور آنها در مورد مسئله نفت حرفی زده شده است. در صورتی که در این دوره اگر فدائیان اسلام را در نظر بگیریم، علاوه بر نواب صفوی که رهبری گروه را بر عهده دارد، روحانیون درون فدائیان اسلام هم همین گونه هستند.
برادران واحدی در کنار شهید نواب صفوی
نفر بعدی، حجتالاسلام سیدهاشم حسینی است که از نظریهپردازان و تقریباً جزو مغزهای متفکر فدائیان اسلام است. فرد دیگر، شیخمصطفی رهنما است.
آیتالله سیدابوالفضل زنجانی و آیتالله سید رضا زنجانی که با هم برادر بودند. سیدرضا زنجانی بیش از اینکه یک روحانی فعال مذهبی باشد، یک آدم سیاسی بود و ارتباط بسیار نزدیکی با شاپور بختیار تا آخر داشت. با دکتر مصدق هم همین طور بود. یعنی در خط کشی سیاسی او همیشه به طرف جبهه ملی بود. وی در نهضت نفت نقش برجستهای داشت. سیدرضا حتی بعد از انقلاب هم مدافع جبهه ملی بود!
از افراد فعال دیگر آیتالله سیدضیاءالدین حاجسیدجوادی است که از وعاظ و روحانیون شجاع و برجسته تهران بود. سال 40 هم که فوت کرد مقداری مشکوک بود. درست دوران نهضت امام که داشت مطرح میشد ایشان ناگهان فوت کرد. او از علما و وعاظ برجستهای بود و شجاعت در بیان داشت.
نفر بعدی، آیتالله سید باقر جلالی دماوندی بود. پدرشان از علمای بزرگ مازندران بود که به دماوند مهاجرت کرده بود. او اولین عالم دماوند در دوره رضاشاه بود. بعد که فوت میکنند، آیتالله سیدباقر جلالی در رشته حقوق هم آدم برجسته و حقوقدانی بود. امام جماعت و عالم اول دماوند بود. از طرف مردم دماوند هم به عنوان نماینده وارد مجلس شد. علیرغم فعالیت جریان سلطنت طلب در منطقه خاندان مسعودیها و حتی توطئه تودهای ها، مردم دماوند ایشان را به عنوان نماینده انتخاب کردند.
در آنجا فعالیت گسترده داشتند که بعد از کودتا 28 مرداد دستگیر و به شهاندشت یکی از روستاهای لاریجان تبیعد میشود و تا سال 50 در آنجا به سر میبرد که بعد به تهران میآید اما تحت نظر مستقیم و یا غیر مستقیم بود و فعالیتی نداشت.
فرد دیگر حجتالاسلام حسن کافی است که از وعاظ برجسته دهه بیست تهران بود. او به شهرهای دیگر و به خصوص آبادان میرفت و سخنرانی میکرد. آقای محمدرضا حکیمی در کتاب 150 سال نقل میکند که آقای کاشانی به حجت الاسلام کافی میگوید که شما چون در آبادان نفوذ داری به آنجا برو و علیه انگلیسیها و به نفع ملی شدن صنعت نفت برای مردم صحبت کن. آقای کافی هم قبول میکند و بعد خدمت آیت الله بروجردی میرسد و جریان را برای ایشان تعریف میکند و نظرشان را میپرسد. آیت الله بروجردی هم میگویند حتما به آبادان بروید. آقای کافی میگوید: من مقلد شما هستم، نه مقلد آقای کاشانی. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیت الله بروجردی میگویند حتما بروید، بسیار خوب است. دوباره میپرسند که در آنجا احتمال دارد انگلیسیها مرا بکشند؛ اگر کشته شدم، شهید هستم؟ آیت الله بروجردی میگویند: بله.
از چهره دیگری که باید در اینجا نام برد، آیتالله سیدمحمود طالقانی است. پدر ایشان از علمای بزرگ تهران بودند و به تعبیر امام خمینی در راس پرهیزگاران قرار داشتند. وی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود که به تهران آمده بود. ایشان در نجف ساعتسازی یاد گرفته بود. به تهران هم که آمده بودند امرار معاشش از راه ساعتسازی بود. در حالی که وجوهات در اختیارش بود تا این مقدار زاهد بودند. علیه رضاخان هم جلساتی با شهید آیت الله سید حسن مدرس و دیگر افراد داشتند. بعد هم نشریه بلاغ را منتشر کردند که علیه وهابیت، مسیحیت و صهیونیسم در آنجا فعالیت میکردند. به علت فعال شدن مبلغان مسیحیت، صهیونیسم و بهائیان در دوره رضاخان ایشان جلسات مناظره را با آنها برقرار میکرد که رضاخان جلسات ایشان را تعطیل نمود.
آیت الله سید محمود طالقانی یک روحانی مبارز بود و زمانی که به مدت ده سال در قم حضور داشتند با امام مرتبط بودند. وقتی هم که به تهران میآیند و درس تفسیر قرآن و نهجالبلاغه را شروع میکنند، وارد فعالیت سیاسی میشوند. یکی از کسانی که هم با فدائیان اسلام ارتباط دارد و هم با اتحادیه مسلمین و هم با جبهه ملی و هم با آیتالله کاشانی و هم با آیتالله بروجردی ارتباط داشت، آیت الله طالقانی چهرهای بود که در مسیر «وحدت»، «مبارزه»، «نشر معارف قرآن و اسلام» مجاهدت نمودند و علیه استعمار، استبداد، استثمار، صهیونیسم و عوامل آن از اول دهه 1320 تا سقوط رژیم پهلوی در میدان مبارزه بودند و از زندانی به زندان و از تبعیدی به تبعیدگاه دیگر منتقل میشدند تا آنجا که حضرت امام ایشان را «ابوذر زمان»، «بازوی توانای اسلام»، و «مالک اشتر» دوران نامیدند.
فدائیان اسلام در سال 1334، زمانی که تحت تعقیب بودند در منزل آیت الله طالقانی پنهان شدند. آقای مهندس عزت الله سحابی از کسانی که در آن مقطع با فدائیان اسلام مرتبط بود در مورد ارتباط آقای طالقانی با فدائیان اسلام خاطراتی دارند.
آیت الله طالقانی تا پایان در مسئله نهضت نفت باقی ماند و با فتوای آیت الله خوانساری، کاندیداتور مجلس از منطقه چالوس شدند که با فعالیت زیاد سلطنت طلبها و نفوذ درباریان در آن منطقه در انتخابات موفق نبودند.
یکی از کسانی که ناشناخته مانده و اسناد خیلی خوبی هم د مورد ایشان وجود دارد، آیتالله شیخمحمد غروی از علمای بزرگ تهران است. ایشان نفوذ زیادی هم داشت و تا پایان در کنار آیتالله کاشانی و جریان ملی شدن صنعت نفت باقی ماند اما کمتر نامی از وی برده میشود. امیدواریم در یک فرصت مناسب پیرامون هر یک از حضرات آقایان و چهره های دیگر در استانها و شهرها به صورت مفصل بحثی داشته باشیم.
*دکتر مصدق با این افراد ارتباطی هم داشت؟
خیر. آقای مصدق روحیهای داشت که درب خانهاش را به روی هر کسی باز نمیکرد و کلا با افراد کمتر ارتباط برقرار میکرد. دوم اینکه با هر کسی هم که برخورد میکرد با توجه به شخصیت طرف مقابل حرف میزد. البته گاهی هم مثلا برای تحقیر افراد حرفهای دیگر میزد. از جمله حجت الاسلام فلسفی در خاطراتش میگوید که آیت الله بروجردی به من گفت که بروید پیش آقای مصدق و از قول ما به او بگویید که بهاییها در ایران فعال شدهاند؛ شما به عنوان رئیس مسلمین به این مسئله رسیدگی کنید. آقای فلسفی رفته بود و موضوع را به اطلاع مصدق رسانده بود. مصدق در جواب از حجت الاسلام فلسفی پرسید شما روزها چه کار میکنید؟ گفتم: برای نماز صبح و ظهر به مسجد میروم و سخنرانی میکنم. مصدق با یک لحن تمسخر آمیز گفت: شما همیشه به مسجد میروید؟ در جواب حرف آیت الله بروجردی هم که خندید و گفت برای ما ایرانی بودن مهم است؛ فرقی نمیکند بین یک بهایی و مسلمان!!
امیدواریم در یک بحث مستقل پیرامون عملکرد دکتر مصدق در دوران نخست وزیریش بحث مستقلی داشته باشیم. با توجه به قوتها، ضعفها ... خاصه برخورد وی با مراجع، علما، خطباء و جریانهای اسلامی.
*گفتگو از حسین جودوی